هم سلولی...
کش می ایند ثانیه ها در نگاه کسی که بی مهابا درد می کشد در تاریکی... این روزها سکوتش انقلاب می کند بی گمان صدایی بلند پشت این سکوت به ظاهر ارام لانه کرده قاصدک راهش را گم میکند نه می تواند خبری بدهد نه بگیرد...او هم سرگردان این بازار خراب منتظر یک فاتحه یا یک انجار است اما سکوت فریاد نخواهد شد کار تمام است دقایق اخرین واپس ماندگی...باز انگار تو نیامدی/
نظرات شما عزیزان:
❥.FAR.❤.HAN.❥ + جمعه 9 مهر 1394
/ 11:34 /